دانش نیک بینش نیک منش نیک
دانشگاه جهانی کوروش بزرگ و دانش دینی
پژهشی در شناخت اشو زرتشت ، وخشور بزرگوار ایرانی
بخش یکم : زرتشت کرد، یا زرتشت خراسانی
این جُستاری است که هنوزهم بسیاری از ویژه کاران را به جستجو برانگیخته است. برخی او را برآمده از ماد و از سرزمین آذرآبادگان دانسته و در این زمینه داستان سراییهای بسیار کرده و گفته اند که اشو زرتشت در سن سی سالگی بر بالای کوه سبلان به پیامبری برگزیده شد و از آنجا خود را به دربار شاه گشتاسب در بلخ رسانید و با انجام کارهای شگفت انگیز و باور نکرنی نگاه گشتاسب و درباریانش را بسوی خود کشانید.
زنده یاد عماد الدین دولتشاهی که خود از فرزندان رشید کُرد و زاده ی کرمانشاه بود، سالهای بسیاری را در شناخت بیخ و بن زبان اوستایی سپری کرد و همانندیهای بسیاری میان زبان کُردی و اوستایی بدست آورد.
نخستین دستاورد پژوهشهای او بکوشش استاد فریدون جُنِیدی در شماره های ششم و هفتم گرامی نامه ی فرَوَهَر ( آبان و آذرماه 1362 ) بچاپ رسیدند ، و در پی آن کتابی بنام: جغرافیای غرب ایران یا کوههای نا شناخته ی اوستا که برگردان بخشی از زامیاد یشت می باشد باز هم بکوشش استاد فریدون جُنِیدِی بزیور چاپ آراسته گردید .
عمادالدین دولتشاهی نه تنها اشو زرتشت را« کُرد » می شمارد، بلکه رستم را نیز زاده کُردستان می داند و شهر سمنگان را که رستم و تهمینه در آنجا پیمان زناشوی بستند در باختر ایران و در همسایگی کوه بیستون بشمار می آورد.
این پژوهشگر نَستوه در بخشی زیر نام (زرتشت کُرد) می نویسد:
{ در چندین هزار سال پیش در کنار دریاچه ی(اورامیه Uramih) که امروزه بنا درست اِرومیه می خوانند و آن را در پیوند با رومیان می شمارند، مردمی از تیره ی مادها زندگی می کردند که تاریخ آنان را بنام (اورامها) می شناسد، و ما امروز آنان را (اورامانیها) می نامیم، این مردم که کارشان بیشتر گله داری و گوسفند چرانی بود، گله های اسب و قاطر و شتر و گاوشان را در پیرامون این دریاچه به چرا می بردند.
بواسطۀ هم مرز بودن با مردمان ساکن کنارۀ دِجله و فُرات که کشورهایی بنام آشوریان و بابلیان و طوایف دیگر را تشکیل داده بودند، برسرِمنابع کشاورزی و گوسفند چرانی با همسایگان اختلافهایی داشتند که منجر به زد و خورد می گردید، این طایفۀ گله دار مردانی سرسخت و مقاوم در برابرعوامل طبیعی، بویژه برف و باران و سرما بودند، و بواسطه ی منافع مشترکی که با همسایگان خود داشتند پاره ای از آداب و سنن آن مردمان را جزو آداب ملی خود پذیرفته و دسته ای از خدایان آن مردم را که بیشتر عوامل طبیعی مانند ماه و خورشید و ستارگان و باد و باران بودند ستایش می کردند، از تاریخ زندگی این مردم بجز روایات سینه به سینه چیز زیادی بدست نیامده و باستانشناسان به پژوهش خود برای شناخت بیشتر آنان ادامه می دهند .
این مردم گوسفند چران را بزبان آنروزی (میه دار) یعنی گوسفند چران می نامیدند. این نام هنوز هم برای شناسایی طوایف مختلفه گاو دار بکار برده می شود.
در بین اورامانیها در یکی از کناره های این دریاچۀ بزرگ مردی از مادری بنام « دُوغدَه Dwghda » که اهل ری بوده و آن را بزبان آنروز (ریه که Rihka) می نامیدند، و از پدری بنام ( پوروَشَسب Purvashasb) زاده می شود.
روایات زرتشتی نشان می دهند که نام خانوادگی او (سپیت مان Spitman) به معنی سپید نژاد بوده و این نام نشان می دهد که با مردمان کناره های دِجله و فُرات که بواسطۀ تابش مستقیم نور خورشید سیاه رنگ و یا متمایل به سبزه پُررنگ بودند تفاوت داشته است، این خانواده که در کوهستانهای سرد سیر ماد شرقی پرورش یافته بودند رنگشان به سپیدی می گراییده و خود را جدا از سایر مردمان سیاه پوست می شمرده اند، نام (سپیدمان) برای آنها نام شناسایی بوده است.
نام این نوزاد را در اوستا ( زَرَثاوشَتَره آیی Zarathushtrai) نوشته اند که درسُنت زرتشتیان بمعنی: (دارندۀ شتر زرین) دانسته شده است، ولی در گویش کردیِ هورامی نام این شخص را: ( ای کسی که مانند تابش زرین خورشید می تابی و می باری ) می نامند که گویا لقبی است که سپس تر به این مرد داده شده است.
گزارش (زَرَتاشَتَرآیی) در گویش کردی هورامی چنین است: (زَرَ Zara) یعنی ای که همانند پرتو زرین خورشید، (تاو Tav) به معنی تابیدن است، (شَتَرَ Shatara) بمعنی بارندگی است، (آییAI ) بمعنی آمده ای، یا (می آیی) می باشد، همین واژه (شَتَرَ) اسباب گمراهی معتقدان زرتشتی گردیده و او را (دارنده ی شُتُر زرین) پنداشته اند .
این شخص که نام حقیقی او را در جایی ننوشته اند با همان لقبی که به او داه بودند و رفته رفته در لهجه عوامانه بنام « زرتشت » معرفی شده است در تواریخ ثبت گردیده و فعلا نام او است و بهمین نام نامیده می شود .
زرتشت تا چهل سالگی به گوسفند چرانی در میان طایفه اورامانها پرداخت و دارای زن و فرزندانی گردید. دختر بزرگش را ( فِریَ نیFreni ) و دختر دوم را (تریتی Thriti) و سومین دختر خود را (پوروچیستا Pouruchista) که بمعنی « پُراز دانش » است نامگذرای کرد که به همسری جاماسب وزیر کی گشتاسب درآمد. عمادالدین دولتشاهی – ترجمه ای بر فروردین یشت اوستا رویه چهارده.
این تنها عمادالدین دولتشاهی نیست که اشو زرتشت را زاده ی خوَروَرِ(غرب) ایران می داند، بسیاری دیگر از دانشمندان نیز این دیدگاه را پشتیبانی می کنند. در زیر به چند نمونه از این دیدگاه نگاه می کنیم:
بارتولمه زادگاه زرتشت را اپاخترِ خوَروَری( شمال غربی) ایران می داند و براین باور است که زرتشت بُنیاد کار خود را در آذرآبادگان پی گذاشته و سپس به خوَرآسان(شرق) رفته است .
پرفسور گلد نر K. Geldner و پرفسور هرتسفلد Ernest Herzfeld نیز همانند بارتولمه زادگاه زرتشت را آذرآبادگان می دانند.
هرتسفلد Ernest Herzfeld خوَرآی شناسِ(شرق شناس) آلمانی، زرتشت را از خاندان پادشاهی مادها دانسته و زادگاه او را در خوَروَرانِ(خاوَران- غرب) ایران گمان برده است .
هرتل پدر داریوش را همان ویشتاسب گاتاها دانسته و براین باوراست که زرتشت در بخش خوَروَری(غربی) ایران زاده شده و بالیده و سپس به سرزمینهای خوَرآیی(خوَرآسانی- خوَرآیانی- شرقی) رفته و در دربارِ ویشتاسب پدرِ داریوش از پشتیبانیهای کار ساز او برخوردار گردیده است.
گروهی دیگر از دانشمندان زرتشت را برآمده از خراسان بشمار آورده اند:
نیبرگ که ازدانشمندان نامدار در زمینه ی اوستا شناسی است زادگاه زرتشت را خوارزم بر شمرده و بر این باور است که گاتاها در شهر ری یا « راگا » نوشته شده اند. او می گوید زرتشت نخست در کرانه های سیردریا(رود سیحون) می زیسته و سپس به شهر ری روی آورده است .
لومل خوارزم یا خیوه را که در آریانا(افغانستان) کنونی است زادگاه زرتشت می داند و می گوید: «…اینکه برخی از پژوهشگران به اشتباه خاستگاه زرتشت را سرزمین های خوَروَریِ(غربی ) ایران گمان برده اند ازآن رو است که ری، یا (راگا) و آذرآبادگان از کانونهای بزرگ دین زرتشت در دوران باستان به شمار می رفته اند، ولی این سرزمینها به هیچ روی با داده های گاتاها سر برابری ندارند . مغان و کیش بانان آیین زرتشت در دوره های پس از او از خوَروَرِ(غرب) ایرانزمین واز میان مردم ماد برخاستند آیین زرتشت نیز بدستیاری همین مغان مادی گسترش یافت بویژه آنکه آذرآبادگان کانون گرامیداشت آتش بوده و نام آن سرزمین نیز از «آتر» به مینوی(معنی) آتش سرچشمه گرفته است .
هنینگ Henning خوَرآسان شناس(شرق شناس) نامدار آلمانی هم اَپاختَرِ خوَرآیی(شمال شرق) ایران را زادگاه زرتشت می داند.
کریستن سن Chrritensen دانشمند بزرگ دانمارکی نیز خوَرآیانِ(خوَرآسان- شرق) ایران را پیشنهاد می کند .
هومباخ H. Humbach زبانشناس و خوَرآی شناس(شرق شناس) نامی هم با کریستن سن و هنینگ هم باور است و انگشت اشاره بسوی خوَرآسان(شرق) دراز می کند .
شِدِر خاستگاه زرتشت را خوَرآسانِ اپاختریِ(شمال شرقی) کرانه های ایران و در ترکستان خوَرآیی(شرقی) نزدیکیهای دریاچه ی آرال می داند و براین باور است که زرتشت هرگز به ایران کنونی پانگذاشته و داستانهایی که در باره ی کردو کار او در خوَروَرِ(غرب) ایران بر سر زبانها است به هیچ روی بنیاد تاریخی ندارند. او می گوید مغان و کیش بانان آیین زرتشت پس از او به خوَروَرِ(غرب) ایران سپر(سفر) کردند و آیین زرتشت را به آذرآبادگان و دیگر کرانه های خوَروَری(غربی) ایران بردند .
ویدگرن دانشمند دیگراوستا شناس می نویسد: بُنمایه هایی در دست است که زادگاه زرتشت را در پیرامون خوارزم – باکتریا و سُغدانیا در پیرامون دریاچه ی آرال نشان می دهند.
مری بویس Marry Boyce اوستا شناس نامدار انگلیسی، خورآیِ اَپاختری(شمال شرقی) ایران و کرانه های خوارزم که سرزمینهای سُغد – باختر – فرگانه – و پارت را در بر می گیرد و امروز جمهوریهای ازبکستان – قرقیزستان – تاجیکستان وترکمنستان هستند را زادگاه زرتشت می داند و بر این باور است که زبان گاتاها گویش خورآسانی(شرقی) است که حتی تا سده ی دویم ترسایی نیز در خوارزم بکار می رفته است .
هینتس زرتشت را برآمده و بالیده در باکتریا می داند .
کیگر خاستگاه زرتشت را سرزمین اسکیت ها یا ساک ها که همان سیستان یا سَکِستان است می داند.
میلز بیشتر به خورآیِ اَپاختریِ (شمال شرقی) ایران نگاه می کند و آن سرزمین را زادگاه زرتشت می داند.
زهنر Zaehner پژوهشگر فرانسوی زادگاه زرتشت را خورآیِ(شرق) آریانا(افغانستان) و در میان مردمی که سرزمینِ فراخی از نیمروزِ( جنوب) روسیه را فراگرفته بودند گمان می برد. او بر این باور است که از میان همین مردم تبارهای ماد – پارس – باکتریا – سُغدانیا – خوارزمی و پارتی پدید آمدند و سپس تر از هم جدا شدند.
پروفسور دوشن گیمن Duschene Guilleminپژوهشگر، زبانشناس و استاد نامدار زبانهای کهن ایرانی می نویسد: « …. بارتولمه و گلدنر و برخی دیگر از خوَرآی شناسان کوشیدند تا داستانها ی گفته شده در باره ی زرتشت را در هم آمیخته و بگویند که وی در میان ماد ها زاده شد ولی ناچار به خوروَر یا سیستان گریخت، ولی نیبرگ نشان داد که همه ی داستانها در باره ی زاده شدن زرتشت در سرزمین ماد و پیوند دادن دگرگونیهای دینی به خوَروَرِ(غرب) ایران از آنجا سرچشمه گرفته است که در زمان ساسانیان مرکز دستگاه ساسانی در خورورِ ایران بوده و کوشش دستگاه ساسانی براین بود تا همگان بباورند که از همان آغاز نیز چنین بوده است».
و باز می نویسد: «… در باره ی تعیین مکان زرتشت می توان به داده های سنتی استناد کرد که آن را در ایران خورآیی قرار می دهند . آریانمَ ویجه ( ایرانویج ) « جایگاه آریایی ها » که در اوستا گهواره ی کیش زرتشتی شناخته شده ، بی شک یک نامگذاری استوره ای است. با وجود این از آنجا که این نام در ترنگِ(صدر) فهرست کوستهایی(محلهایی) جای دارد که از اپاختر به نیمروز(شمال به جنوب) پیش می رود، می توان جای آن را در اپاخترِ(شمال) دو کوستی(ناحیه ای) که به دنبال آن برده شده، یانی(یعنی) سُغد و مرو، جای داد . بنا براین همان گونه که مارکوارت (Markwart) از سال 1900و بدنبال او بنونیست، نیبرگ و هنینگ هایسته اند(تایید کرده اند) ، این کوست(محل) همان خوارزم است . درستی این برآیند(استنتاج) با یافته های(کشفیات) تازه زبانشناختی که هنینگ روشنگر آن بوده هایسته(تایید) شده است. هنینگ یادآور میشود که گزاره(عبارت) خوارزم در این باره باید در مینویی (معنایی) گسترده بوشیده(ملاحظه) شود. ژ. دوشن گیمن- اورمزد و اهریمن- برگردان عباس باقری – رویه 10
پرفسور لنتس W. Lenz پژوهشگر و خوَرآی شناس آلمانی نیز خوَرآسانِ ایران را زادگاه زرتشت می داند .
رودلف K . Rudolf پژوهشگر نامدار آلمانی می نویسد: بررسیهای ژرف زبان شناسی زادگاه زرتشت را در خورآی اپاختری(شمال خاوری) ایران نشان می دهند و جای چون و چرا بجا نمی گذارند .
ایلرس W. Eilers دانشمند آلمانی که دارای پژوهشهای ارزشمندی در زمینه ی زرتشت شناسی است بر اپاخترِ خوَرآیی(شمال شرقی) بودن خاستگاه زرتشت پافشاری می کند .
زولستر Fr.Zolzerخورآسان شناس آلمانی در بررسیهایی که در سال 1979 انجام داده می نویسد: « تا سده ی بیستم دیدگاهی که در زمان ساسانیان و از سوی کیش بانان زرتشتی گفته شده و زرتشت را برخاسته از آذرآبادگان نشان می داد از سوی بسیاری از پژوهندگان پذیرفته شده بود ولی امروز ما به روشنی می دانیم که این پندار بافیها بر هیچ بنیاد تاریخی استوار نیستند، بررسیهای زبان شناسی نوین نشان می دهند که زبان گاتاها وابسته به خورآی(شرق) ایرانزمین است نه خوَروَران(غرب) ایران .
پژوهشگران امروز، زرتشت را بی هیچ چون چرا برخاسته از خوارزم یا خراسانِ سده های میانی می دانند که در بر گیرنده ی هرات – مرو – و توس بوده است. از سرودهای گاتاها چنین دانسته می شود که زرتشت هنگامی که زادگاه خود را پشت سر گذاشت زیاد از آنجا دور نشده است، جایگاه ویشتاسب باید جایی در باکتریا کنونی بوده باشد . و یا کرانه های بلخ .
نویسندگان تاریخ دوران اوستا، کسانی مانند کیگر– اشپیگل – ویندشمان Windischmahn.F می نویسند که بیشترین تاریخ نگاران رومی مانند سین سلوس Syncellus و پانودوروس Panodours زرتشت را برخاسته از بلخ دانسته اند .
تاریخ نگار رومی مارسلیونس Marcellinus در سده ی چهاردهم پیش از عیسا نیز زادگاه زرتشت را باکتریا گفته که در خورآی ایران است. جلال الدین آشتیانی: مزدیسنا و حکومت از رویه های 54 تا 57
استاد علی اکبر جعفری که خود از برجسته ترین گاتها شناسان ایرانی است در نوشته ی ارجمندی بنام: «پیام زرتشت» می نویسد: « … لهجه ی گاتها خراسانی است ، هجای گاتها هجای ریگ ویدی(rig veda) است که در آن زمان در خوروَرِ(غرب) رود سند روا بود …
اشو زرتشت در سرود های خود از خاندان هایی نام می برد که بستگی به خراسان و سرزمینهای سند و پنجاب دارند . پندارهایی که زرتشت باآنها می جنگد پندارهای ریگ ویدی است . زمان ریگ وید زمانی است که هنوز تیره های آریایی به خوَروَرِ(غرب) ایران سرازیر نشده و برای خود میهنی تازه نساخته بودند….
زرتشت در محیطی بوده که ویژه آریاییان بود و هیچ گونه گفتگو از بیگانگان نا آریا در میان نیست در جایی که در آن زمان زمینهای میانه و خوروریِ(غربی) ایران امروزین پر از بیگانگان بود که باید گفت بیگانه نبودند، بومی بودند.
در گاتها کوچکترین اشاره ای به هیچ کشوری یا سر زمینی نشده و تنها نامی که برده شده « بوم » یا « کشور هفتم است » که همان « ایرانویچ airyanam vaeja» اوستایی است و آن همان سرزمینی است که امروز بخشهایی از خراسان و افغانستان و آسیای مرکزی را در بر دارد.
آگاهیهای جغرافیایی اوستا از« ری ragha» که کمابیش همین تهران و پیرامونش است نمی گذرد. گفتگوهای اوستا همه اش از خراسان زمین است. شاه گشتاسب را نیز بلخی نوشته اند، همه ی اینها نشان می دهد که زرتشت از شرق بود و در همان شرق به کار خود پرداخت. علی اکبر جعفری – پیام زرتشت رویه ی 16
سال 2003 بنا به پیشنهاد رییس جمهور تاجیکستان از سوی سازمان یونسکو « سال گرامیداشت سومین هزاره ی آموزشهای زرتشت » نام گرفت. در راستای گرامیداشت این رخداد تاریخی، بنیاد فرهنگ ایران به سرپرستی نویسنده ی این جستار، همایش بزرگی در دانشگاه ( مکواری University Macquarie) در سیدنی برگزار نمود و 22 تن از ایرانشناسان و اوستا شناسان نامی را از کشورهای گوناگون به این همایش فراخواند .
یکی از فرزانگان میهمان بانوی دانشمندی بود بنام: Dr. Alison Bettsاستاد کرسی باستانشناسی دانشگاه سیدنی. این بانوی فرهیخته که در پایگاه:
Senior Lecturer in West Asian archaeology at the University of Sydney.
جا گرفته برای پیگیری برخی کَند وکاوهای باستانشناسی به تاجیکستان رفته و همان روزها از سپر(سفر) چندین ماهه ی خود به سیدنی برگشته بود، با نشان دادن سد ها اسلاید و بُنمایه های دیگر از ماندمانهای دوران زرتشت در تاجیکستان، نشان داد که زادگاه زرتشت نمی تواند جای دیگری بجز کرانه های دریاچه ی آرال بوده باشد.
پس از گزارشِ نگرشها، داوریها و گمانه زنیهای دانشمندان و ایران شناسان و خوَرآی شناسانِ بزرگ پیرامون خاستگاه یا زادگاه اشو زرتشت اسپنتمان به مهندترین (مهمترین) بُنچاکِ(سَنَد) برآمده از فر و فرهنگ ایران و نیاکان خردمندمان نگاه میکنیم تا دریاربیم نگرشِ اوستا که ورجاوندترین و کهنترین نامه دانشی و بینشیِ ایرانیان و آریاییانِ گیتی است، پیرامون خاستگاه اشو زرتشت اسپنتمان چه آگاهی فرادست ما گذارده است.
در گرامینامه اوستا، یسنا فرگرد نوزدهم بخشهای 16 تا 19 چنین آمده:
16
این گفتار مزدا سه بخش دارد و به چهار پیشه و پنج ردان می نگرد و با دهش و بخشش، سرانجام می گیرد.
– کدامند [سه] بخش این گفتار؟
– اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک.
17
– کدامند [چهار] پیشه؟
– آتُربان ،ارتشتار،برزیگر ستور پرور و [دست ورز] سازنده.
خویشکاری همه [اینان] در راست اندیشی،راست گفتاری و راست کرداری با اَشَون مرد پیرو رد دین پژوه،برابر است:
« با کُنش خویش جهان را به سوی اَشَه پیش می برند.» (2(
18
– کدامند پنج ردان؟
– خانه خدا،دهخدا،شهربان،شهریار و پنجمین آنان زرتشت (در سرزمینهای دیگر،جز ریِ زرتشتی(.
در ریِ زرتشتی تنها چهار [تن] ردانند.
– کدامند ردان این سرزمین ها؟
– خانه خدا،دهخدا،شهربان،شهریار و پنجمین آنان زرتشت.
19.
– اندیشه نیک چیست؟
– نخستین منش نیک.
– گفتار نیک چیست؟
– سخن ورجاوند.
– کردار نیک چیست؟
– سرود ستایش و برتر شماری آفریدگان پاک.
اوستا، کهن ترین سرودهای ایرانیان – گزارش و پژوهش استاد جلیل دوست خواه
برگردان انگلیسی یسنا 19، بند 18
18. (Question.) How are the chiefs (constituted)? (Answer.) They are the house-chief, the village-chief, and the tribe-chief, the chief of the province, and the Zarathushtra as the fifth. That is, so far as those provinces are concerned which are different from, and outside of the Zarathushtrian regency, or domain. [Ragha which has four chiefs (only) is the Zarathushtrian (district)] (Question.) How are the chiefs of this one constituted? (Answer.) They (are) the house-chief, the village-chief, the tribe-chief, and the Zarathushtra as the fourth.
http://avesta.org/yasna/yasna.htm#y13
همانگونه که دیدیم در بند 18 از یسنای 19 به آشکارا از «ریِ زرتشتی» سخن به میان آمده و گزارشگران یسنا پاژنام(صفت) «زرتشتی» را درپیوند با ری بکار برده اند، نه آذرآبادگان و خوَرآسان و کردستان. از آنجا که این گزارشِ اوستا از ماتکوَرترین (مهمترین) و کهنترین بُنچاکهایی است که در گذرِ از هزاره های پُر فراز نشیبِ تاریخ و سرگذشت این بوم و بر، از اندیشه و خرد و دانش نیاکانِ فرهمندِ ایرانیمان برآمده و بدست ما رسیده، ما نیز تا زمانی که داده های روشنتر و دانشی تری از این گزارش اوستا پیرامون خاستگاه زرتشت بدست نیآید، با ارجگذاری بر این بنمایه و نبچاکِ ورجاوندپایه، خاستگاه اشو زرتشت اسپنتمان را همان «ریِ زرتشتی» میدانیم که یسنای نوزدهم به ما نشان داده است .
استاد فریدون جنیدی پیرامون خاستگاه زرتشت و داومندیهای(ادعاهای) کشور تاجیکستان دراین باره، در بخشی از گفتار خود چنین میگوید:
ايرانيان در هر جاي جهان که باشند حق دارند «زرتشت» را از خودشان بدانند و البته در بعضي نقاط تعصب هايي در اين زمينه هست مثلا مردم «آذربايجان»، زرتشت را از خودشان مي دانند و با تکيه به برخي روايات و با توجه به مرکزيت موبدان ساساني در آتشکده «آذرگشسپ» آذربايجان، زرتشت را از آن ديار مي دانند و يا در ميان «کردان» تعصب ويژه اي هست که زرتشت «کرد» بوده است. يا در «افغانستان» مردم، زرتشت را اهل «بلخ» مي دانند. زيرا «لهراسب» پدر «گشتاسب شاه» در «آتشکده بلخ» نيايش مي کرده است. ديگر اينکه بر اساس اخباري که امروزه به دست ما رسيده است، زرتشت هنگام نيايش و ستايش خداوند يکتا در آتشکده «نوبهار بلخ» و به دست يک مرد توراني به نام «تور براتور» کشته مي شود بنابر اين افغان ها هم زرتشت را از خودشان مي دانند!
در تاجيکستان هم وضع چنين است، زيرا بسياري از رودهايي که در اوستا (که سروده زرتشت است) از آنها ياد شده است، چون «ونکويي داييتي» و «ارنگ» که همان «آمو دريا» و «سير دريا» باشند، در تاجيکستان روان هستند و ديگر اينکه به گمان من و بر پايه پژوهش هايي که انجام داده ام تاجيکستان خاستگاه نژاد آريا بوده که در اوستا از آن با نام «ايران وييج» ياد شده که در پهلوي به «ايران ويج» و در فارسي به «ايران وج» تبديل شده است. بي گمان «ايران وييج» ياد شده در اوستا، همين «تاجيکستان» امروزي است. زيرا ما دراوستا در آغاز ونديداد، بخشي تاريخي داريم که در آنجا آمده است: نخستين سرزميني که من اهورا مزدا- من بيافريدم «ايران وييج» بود، دومين سرزمين«خوارزم»، سومين آن «سغند» (همان سمرقند و بخارا) و چهارمين سرزمين ميورو که همان «مرو» باشد. (ترکمنستان نام «مرو» را به «ماري» دگر کرده است تا نشانه هاي فرهنگي ايران را از ميان ببرد يا نام شهر باستاني «چهار جو» که به معني چهار جوي آب است و چهار رشته از رودهاي پر آبي که از سرچشمه هاي «آمو دريا» هستند از آنجا سرچشمه مي گيرد را به «ترکمن آباد» ديگر نام کرده است)!
از سوي ديگر در «مهر يشت»، بندي هست که ايران وييج جايي است که در آن رودهاي «ناوتاک» يعني قابل کشتيراني، سر به صخره ها مي کوبند و به طرف دريا مي روند. اندکي انديشه در مورد همين فراز نشان مي دهد که چگونه مي شود اگر رودي سر به صخره ها بکوبد، قابل کشتيراني هم باشند؟ پاسخ اينکه دو رود «آمودريا» و «سير دريا» که در تاجيکستان جريان دارند، از کوهاي «پامير» سرچشمه مي گيرند و هنگاميکه به دشت رسيدند قابل کشتيراني خواهند بود و به سمت دريا روان مي شوند، درياي «خوارزم» که امروز با نام روسي «آرال» خوانده مي شوند و از زمان باستان نام آن «خوارزم» بوده است. پس چنين جايي ديگر از تاجيکستان نمي تواند باشد و ما افتخار مي کنيم که آنها بيدار و زنده باشند و نسبت به ارزش هاي فرهنگي وتاريخ کهن ايران، حساس. هر چقدر آنها بيدارتر و زنده تر باشند، اميد است که به خواب رفتگان اين سوي مرز نيز اندک اندک بيدار شوند. به هر روي چون «ايران وييج»، مرکز نژاد و تخمه آرياييان در تاجيکستان بوده است، تاجيک ها «زرتشت» را ازخودشان مي دانند در حالي که زرتشت در هيچ کجا نگفته است که من، خود از ايران وييج بوده ام. اين گرايش که همه ايرانيان براي نمونه زرتشت يا رستم را از قوم و قبيله خودشان بدانند، نشانه يک انديشه آگاه ملي است و بر آمده از باليدن ملي، ولي خويشکاري پژوهشگر اين است که «راستي» را بيان کند.
اگر راست اين ماجرا از من مي خواهيد بشنويد، زرتشت اهل «ري» بوده است. در بندهاي 16 تا 19 «يسنا 19» آشکارا در اين باره بيان شده است که زرتشت اهل «ري» بوده است. ولي امروز هيچ کسي در ري نيست که سخت گيري داشته باشد تا بگويد زرتشت اهل ري بوده است. براستي زرتشت «رازي» نبوده است، بلکه ايراني بوده و وابسته به تمام ايرانيان و هر ايراني حق دارد اين بازمانده فرهنگي را چون ديگر بازمانده هاي فرهنگي مان، از خود بداند.
در بخش دویم این پژوهش خواهیم کوشید تا زمان زرتشت را پیدا کنیم و بدانیم که اشو زرتشت در چه دوره ای زیسته است.
پاینده ایران – هومر آبرامیان