دهسال پیش-یادداشت خانم دکتر هما ناطق

پرچمداران انقلاب مشروطیت ایران

به بهترین همرزم مبارزم هومر آبرامیان

فرستنده بانوی مبارز نادره افشاری

چهارشنبه ۰۷ اسفند ۱۳۸۱ خودم كردم كه لعنت بر خودم باد! كيهان لندن/هما ناطق سرگشته و شوريدة كار خويشيم صياد نه‌ايم، هم شكار خويشيم در شمارة 939 (سوم بهمن 1381) مطالبي چاپ شده بود با عنوان «نامة سرگشاده»، در فراخوان احزاب، و آزاديخواهان ايران، براي پيوستن به يك «منشور اتحاد ملي» و به راه نجات كشور از فرو پاشي. در آن نامه 145 تن از سياسي‌كاران، پژوهشگران، هنرمندان را از هر گرايش و از هر دست نام برده‌اند تا دست بدست هم دهند و «وحدت آفرين» گردند. رويكرد اين مختصر به همان نامه و نويسندگانش است. اميدم اين كه روزنامه محترم كيهان از چاپ اين چند سطر دريغ نورزد. نخست يادآور شوم كه در «منشور اتحاد ملي»، نويسندگان نامه سرگشاده طرحي پيشنهاد كرده‌اند در برپايي حكومت مردسالاري، جدايي دين از حكومت، آزادي انديشه و گفتار و نوشتار، برابري زن و مرد و نيز دگر انديشان، دگركيشان، لغو اعدام و خواست‌هاي ديگري كه همه را به جان خريداريم و دست‌مريزاد مي‌گوئيم. پس سخن بر سر آن «منشور» نيست. بر سر 145 تن از برگزيدگان يا جمع اضداد است كه مي‌بايست آن آرمان‌هاي برحق را به «وحدت» بدل كنند. كاري سهل و ممتنع! به مثل، نام از حسينعلي منتظري برده‌ايد. پرسيدني است كه آيا خاطراتش را خوانده‌ايد؟ آن آخوند بنيادگرا به صراحت و شرافت اعلام مي‌دارد كه از «فدائيان اسلام» است و پيرو احكام قرآن. پس تنها «امت اسلام» را بر مي‌شناسد و بس. از همين رو برآنست كه هر مسلمان مؤمن، از هر ديار و از هر زبان كه باشد مي‌تواند دعوي رياست جمهوري اسلامي كند، وانگهي در طول آن كتاب نامي هم از ايران نيامده است. حال چگونه مي‌توان نگرش منتظري را با «جدائي دين از دولت» همخواني داد؟ لغو حكم اعدام خواست يا ارمني يا يهودي يا بهايي را دركنار مسلمان نشاند؟ ديگر، سخن از وابستگان به گروههاي ملي-مذهبي رفته است، دو واژة متضاد چرا كه ملي به كشور برمي‌گردد و مذهبي به امت، دو مقولة آشتي‌ناپذير و تهي از محتواي علمي و ناآشنا با هويت ايراني. بدتر از همه، چشم خواننده به نام مبارزاني برمي‌خورد كه هنوز در صف انصار برادر صدام در جا مي‌زنند و يا اگر هم كنار كشيده‌اند. حتي يك كلام از بابت آگاهي مردم ايران و يا در جهت درس عبرت براي ديگران برنمي‌آورند كه: چرا رفتيم و چرا بازگشتيم؟ در همين روال بر مي‌خوريم به نام روشنفكراني كه پس از 23 سال [تا تاریخ نوشتن این نامه] هنوز براي آن انقلاب «شكوهمند»، آن راهپيمائي‌ها، و آن عربده كشيها سينه مي‌زنند و خوش‌اند به اينكه: تاجداران را برافكنديم و دستاربندان را برجايشان نشانديم. چه خوش گفت شادروان غلامحسين ساعدي كه از بركت آن انقلاب «عقل مردم مدور» و ايران «بركه‌اي گشت و كرم‌پرور شد»! حال اگر با انقلابي كنار مي‌توان آمد، اين شما و اين هم گوي ميدان شما. نام هنرمندان را هم نقش زده‌ايد. از جمله آن خواننده «محبوب» را كه در جواني با ترانه‌هايش شادي مي‌كرديم، مي‌زديم و مي‌رقصيديم، وقتي مي‌خواند: بانك مؤذن مرا كشد به مسجد نالة جانسوز يار اگر بگذارد خوشا كه خواننده ما [مرضیه] به آرزوي ديرينه رسيد. يار و ما را بهليد، راه مسجد گرفت و مؤذن شد! دلم به حال ويگن پاك‌سرشت و بانو دلكش باصفا سوخت كه نام برده‌ايد. آنان يكرنگي گزيدند و نان به نرخ سياست نخوردند. بدبختانه در آن نامه سرگشاده به نام من هم اشاره رفته بود. پرونده بنده چه بسا نابخشودني‌تر از ديگران باشد. چرا كه در انقلاب، هم مدرس بودم و هم محقق! بدا كه شور چنان ورم داشت كه اندوخته‌ها و دانسته‌ها را به زباله‌داني ريختم و در همرنگي با جهل جماعت به خيابانها سرازير شدم. اديبانه‌تر بگويم: گه زدم. و به قول صادق هدايت اكنون آن گه را «قاشق قاشق» مي‌خورم و پشيمان از خيانت به ايران، گوشه‌اي خزيده‌ام تا چه پيش آيد. گرچه قرنها پيش از اين «طالب آملي» گفته بود: پاي ما كج، راهبر كج، قصد كج، گفتار كج روزگار بكام/دکتر هما ناطق

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: