دانش نیک بینش نیک منش نیک
بخش سوم: جایگاه زروان در آیین مهر
پژوهشگری که می خواهد در زمینه ی میترا شناسی بجستجو پردازد، ناگزیر از بررسی زوروانیسم خواهد بود، بدون شناخت بنیاد های زروانگری نمی توان به بیخ و بن آیین میترایی پی برد، بنا براین پیش از ادامه ی برسی آیین میترایی جا دارد که نگاهی هر چند شتاب آلود بر آیین زروانی داشته باشیم.
این واژه در اوستا به پیکر Zrvan و در پهلوی به پیکر Zurva یا Zarvaآمده و در چم زمان است .
زروان همواره با فروزه ها (= صفت ها) یی اینچنین همراه بوده است:
زروان اَکَرَن Akarana Zurvan زمان بی کرانه
زروان دراژه Zurvan Drajah زمان دراز
زروان دِرِنگه Zurvan Drengah زمان درنگنده – زمان دیر
زروان دَرِغو خودات Dareghokhvadata Zurvan زمان درنگ خدای .
در پهلوی هم از دو زمان سخن به میان آمده است یکی زُروان اَکنارَک ( زمان بی پایان ) که از آنِ اورمزد است و دیگری زمان کنارکومند ( زمان کرانمند ) که درازایش دوازده هزار سال است. اورمزد از روی همه آگاهی و پیش دانشی، این زمان را برای نبرد با اهریمن به چهار دوره ی سه هزار ساله بخش بندی نمود و اهریمن از روی پس دانشی و زدار کامگی آن را پذیرفت. در پایان این چهار دوره ی سه هزار ساله (زمان کرانمند ) دست اهریمن برای همیشه از هستی اهورایی کوتاه خواهد گردید.
در اوستای کهن نامی از زروان در میان نیست، در اوستای نوین نیز بجای زروان همواره از یک ایزدی بنام زمان سخن بمیان آمده است.
در زات اسپرم Zat sparam که یکی از نامه های ارزشمند مانده از زبان پهلوی است زروان آفریده ی اهورا مزدا نامیده شده است نه آفریدگارهستی.. ولی در یکی از نامه های بجا مانده از زبان پهلوی بنام « مینو خرد » در باره ی زروان آمده است که : « … همه ی کارهای جهان وابسته به اراده و خواست او است که دوره فرمانرواییش بی کرانه بوده و ایستا برگوهر خود است ..
باز درهمانجا می خوانیم : هیچ نیرویی را در کار سرنوشت کارساز نمی توان دانست، سرنوشت گریز ناپذیر است، هنگامی که فرارسد دانا و توانا در کار خود درمانده می شود و چه بسا نادان و نا توان که کار خود را بخوبی به پیش برد، هنگامی که سرنوشت فرارسد، خرد و اندیشه را توان چاره جویی نیست، و آنچه باید به فرجام می رسد.» .
گرایش بسوی اندیشه های زروانی یا جبریگری بیشک از زمان یورش اسکندر و شکست ایرانیان آغاز شد و سپس تر در در دوره های اشکانی و ساسانی ، جایی برای خود در میان ایرانیانی که زرتشتی نبودند دست و پا کرد و بنام یک آیین جدا سر شناخته گردید.
در « روایات هرمزد یار » آمده است : « … دیگر بدانند در آفرینش جهان و اختران و گردش فلک ها و روشنی و تاریکی – و نیکویی و بدی در جهان پدید است، ولی درنامه های پهلوی جهان را آفریده گویند و پیدا است که جز از زمان دیگر همه آفریده است و آفریدگار زمان را هم گویند (زمانه ) – ( زمانه ) را کرانه نیست، بالا نیست، و بن پدید نیست، همیشه بوده است و همیشه باشد – هر که خردی دارد نگوید که زمانه از کجا پدید آمد … ( روایات داراب هرمزد یار – پوشنه ی دوم رویه 62 از روایت دستور برزو)
در اینگونه نوشته ها، زمینه ی باورهای زروانی به روشنی دیده می شود، سپس تر دهریه که روزگار و زمان را گوهر کهن و آفریدگار هستی می دانستند از باورهای زروانی باربرداشتند و خود زروانی ها نیز دهریه نام گرفتند .
قدریه – دهریه – و جبریه سه گروه از گروههای اسلامی هستند که از این آیین ایرانی بارور گردیده اند.
ازبرخی از نوشته های اسلامی دانسته می شود که این آیین در عربستان پیش از اسلام نیز جایگاه ویژه ای برای خود داشته است چنانچه در آیه ی بیست و سوم سوره ی الجاثیه آمده است : کافران گفتند زندگی ما جز همین نشئه دنیا نیست، مرگ و زندگی طبیعی است و جز دهر کسی ما را نمی میراند و حشر و نشر و قیامتی نیست.
در « مجمع البحرین » آمده است: در خبر است که جمعی در زمان حضرت رسالت از پریشانی وقت شکایت کردند واز شدت زمانه و مشقت ایام گله نمودند و در اثنای شکوه و گله زمانه را بد گفتند و دشنام دادند که بدا روزگارا که ما در وی گرفتاریم، حضرت رسالت ایشان را منع فرمود و نهی کرد و فرمود: ( دهر را بد نگویید ، زیرا که دهر خدا است ! ) . ( مجمع البحرین زیر واژه ی دهر ) برگرفته از فرهنگ نامهای اوستا پوشنه ی دوم – رویه ی 640
آنتیوخس Antiochos یکم ( 69 تا 34 پیش از عیسا ) در سنگ نبشته ی خود از خدایان ایرانی و برابرهای یونانی آنها یاد کرده است، برای نمونه:
زئوس ارمس دس Zeus – Oromasdes = اهورا مزدا
میترس Mitres = میثر Mithra مهر
آرتا گنس Artagenes = بهرام
و سرانجام کرونوس آپی رس Khronos Apiros = زروان اکرن .
در استوره های یونانی کرونوس Cronos فرزند اورانوس (=آسمان) و خداوندگار زمان را که فرزندان خود را پس از زاده شدن تکه تکه می کرد و می خورد می توان تا اندازه ای با زروان ایرانی هم گوهر شناخت. مولوی بلخی در چامه ی بسیار دل انگیزی شگفتی خود رااز کرد و کار زروان نشان می دهد:
من این ایوان نُه تو را نمی دانم نمی دانم من این نقاش جادو را نمی دانم نمی دانم
همی گیرد گریبانم، همی دارد پریشانم من این خوشخوی بد خو را نمی دانم نمی دانم
یکی شیری همی بینم جهان پیشش گله ی آهو که من این شیر و آهو را نمی دانم نمی دانم
زمین چون زن فلک چون شو خورند فرزند چون گربه من این زن را و این شو را نمی دانم نمی دانم
خَمُش کن چندمی گویی؟ چه قیل و قال می جویی که قیل و قال و قالو را نمی دانم نمی دانم
در افسانه ها ی ودایی نیز از خدای زمان بی کرانه نشانی داریم . درآنجا شیوا Shiva خدای نابودی و تباه کننده ی چیزها است، خدایی است که مردم از او در هراسند . خدایی است که آغاز و انجامش پیدا نیست، دو خدای دیگر برهما و ویشنو خواستند تا آغاز و انجامش را پیدا کنند، پس یکی بسوی بالا رفت و دیگری به ژرفا ها فرود آمد، اینها میلیونها سال به فراپویی و فروپویی خود ادامه دادند و سرانجام دانستند که شیوا همان زمان بیکران است که او را نه سری هست و نه بُنی .
زروان = زمان = زمانه = روزگار = دهر = و تقدیر آنچنان بیمی در دل مردم باستان پدید آورد که نگاره های هراس آوری از او کندند و به نیایشش پرداختند، این نگاره ها براستی آنچنان هراس آورند که امروز هم از دیدنشان لرزه بر اندام آدمی می افتد، از همین نگاره ها که از مهرابه ها یا نیایشگاهها ی میترایی بدست آمده اند می توان به پیوندهای ناگسستنی میان این دو آین راه پیدا کرد.
همه ی ویژگیهای نگاره زروان در مهرابه ها با ویژگیهای کال Kala که پیکر ی است از شیوا خدای بی آغاز و و بی فرجام زمان در آیین ودایی برابری دارند، برای نمونه :