دانش نیک بینش نیک منش نیک
بسیار گفته و نوشته اند و هنوز می گویند و می نویسند که در کار پذیراندن اسلام به ایرانیان هیچ فشاری در کار نبوده، بلکه این ایرانیان بودند که در مانده از ستم موبدان زرتشتی و شاهان خودکامه ی ساسانی با آغوش باز به پیشباز سپاهیان اسلام شتافتند و با شادمانی اسلام پذیرفتند..
به چند نمونه از اینگونه داوریها نگاه می کنیم :
علی شریعتی در رویه ها ی 417 و 434 نوشته ای زیر نام « علی و حیات بارورش پس از مرگ» می نویسد: « وجود فسا د و تبعیض های طبقاتی در جامعه و نفرت مردم از رژیم ساسانی و روحانیون زرتشتی باعث شد تا ایرانیان اسلام را با آغوش باز بپذیرند! بطوریکه ایرانی بعد از برخورد با اسلام اولیه احساس کرد که دین اسلام همان گمشده ای است که بدنبالش می گشته است، برای همین مذهب خودش را ول کرد، ملیت خودش را ول کرد، سُنت های خودش را ول کرد، و بطرف اسلام شتافت…».
عزیز الله عطاردی در نوشته ای زیر نام ( خدمات ايرانيان به اسلام از كی شروع شد) می نویسد:
« علاقه ايرانيان به دين مقدس اسلام از همان آغاز ظهور اين دين مقدس شروع شد . قبل از اينكه شريعت مقدس اسلام توسط مجاهدين مسلمان به اين سرزمين بيايد، ايرانيان مقيم يمن به آئين اسلام گرويدند و با ميل و رغبت به احكا م قرآن تسليم شدند و از جان و دل در ترو يج شريعت اسلام كوشش نمودند و حتی در راه اسلام و مبارزه با معاندين نبی اكرم جان سپردند…».
در دسامبر سال 2000 و ژانویه ی سال 2001 رادیو فرانسه در دو برنامه ی پیاپی با دوتن از استادان ایرانی بنامهای «دکتر معزی» و «دکتر دباشی» در باره ی چگونگی اسلام پذیری ایرانیان بگفتگو نشست، چکیده سخنان این دو استاد ایرانشناس این بود که: « تازیان در پذیراندن اسلام به ایرانیان هرگز دست به شمشیر نبردند و کتابخانه ای را به آتش نکشیدند !. « دکتر محمد علی معزی» در آ ن برنامه گفت: «.. مسلمان شدن ایرانیان چندان از روی ترس و اجبار نبود. ایرانیان با میل باطنی خود به (معنویت اسلام ) صادقانه روی آوردند، گروهی هم برای اینکه جزیه ندهند مسلمان شدند!!.».
همکار ایشان « دکتر دباشی» در گفتگوی دیگری که درشب هشتم بهمن ماه 1379 برابر با بیست و هفتم ژانویه 2001 از رادیو فرانسه پخش گردید گفت: « … امکان نداشته است که اعراب حتی یک برگ کاغذ را از بین برده باشند تا چه رسد به کتاب ؟!. و ادامه دادند : این کار بسیار بیهوده ای است که بجای واژه های عربی کلمات فارسی می گذارند.. آتش زدن کتابخانه ی اسکندریه هم حرف چرتی است !.».
آیت الّله سید محمد حسین حسینی تهرانی در رویه 152 از پوشنه ی چهارم نوشتارِ کلانی بنام (نور ملکوت قران ) در پاسخ علی دشتی که در ( مجله ی راهنمای کتاب ) یورش تازیان را زیانبارتر از یورش اسکندر و مغول دانسته بود می نویسد:«.. آخر کدام دشمن ناجوانمردی است که نهضت اسلام را در ردیف حمله ی اسکندر و مغول قرار دهد؟ ایرانیان فکور و اصیل با آغوش باز اسلام را پذیرفتد و با تَدَبُر و تفکر، در طول دو قرن به تدریج بدون هیچ عمل جابرانه ای اسلام آوردند، و تا زمانی که به دین زرتشت بودند در پناه اسلام بودند، و اسلام با آنها معامله اهل کتاب می نمود ، از آنها بجای خمس و زکات جزیه می گرفت و آ نها را در امور عبادی خود آزاد گذاشته بود، بدون هیچ ناراحتی در پناه و امن اسلام جان و مال و عِرض و ناموسشان محفوظ بود!.».
و در رویه 144 همان پوشینه می نویسد: « اینهمه سرو صدا برای عظمت فردوسی و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره و دعوت خارجیان از تمام کشورها برای احیاء شاهنامه و تجلیل و تکریم از این مرد خاسر زیان برده ی تهیدست برای چیست؟!. برای آن است که در برابر لغت قران و عرب که زبان اسلام و زبان رسول الّله است ، سی سال عمر خود را به عشق دینارهای سلطان محمود غزنوی بباد داده و شاهنامهء افسانه ای را گرد آورده است .
قران فاتحه مباهات فخریه به استخوانها ی پوسیده نیاکان را خوانده است و با نزول سوره الهَکُمَ التَّکَاثُرُ* حَتَی زُرتُم المَقَابِرَ دیگر کدام مرد عاقلی است که به اوهام و موهومات بگرود، و بنام اعتبار پدران مرده و عظام پوسیدهء آنهادر میان قبر ها خوشدل گردد؟! او با گامهای قویم خویشتن خود در راه افتخار و شرف می کوشد.
فردوسی با شاهنامه افسانه ای خود که کتاب شعر( یعنی تخیلات و پندارهای شاعرانه) است خواست باطلی را در مقابل قران علم کند، و موهومی را در برابر یقین بر سر پا دارد، خداوند وی را به جزای خودش در دنیا رسانید، واز عاقبتش در آخرت خبر نداریم، خودش می گوید:
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
ما در زمان خود هر کس را دیدیم که خواست عَجَم را در برابر اسلام عَلَم کند و لغت پارسی را در برابر قران بِنهَد، با ذلت و مِسکنتی عجیب جان داد ه است ..
آیت الله مرتضی مطهری در نوشته ای زیر نام (خدمات متقابل اسلام و ایران) می نویسد: «… اكنون مي خواهيم ببينيم آيا اسلام در ايران پذيرش ملی داشته است يا خير؟ به عبارت ديگر آيا پيشرفت اسلام در ايران به خاطر محتوای عالی و انسانی و جهانی آن بوده است و ايرانيان آنرا انتخاب كردهاند، يا همان طور كه برخی اظهار میدارند آيين مزبور را بر خلاف تمايلات مردم ايران به آنان تحميل كردهاند؟ ..در اواخر دوره خلافت ابی بكر و تمام دوران خلافت عمر در اثر جنگهايی كه ميان دولت ايران و مسلمانان پديد آمد تقريبا تمام مملكت ايران به دست مسلمانان افتاد ومليونها نفر ايرانی كه در اين سرزمين به سر می بردند از نزديك با مسلمانان تماس گرفتند و گروه گروه دين اسلام را پذيرفتند.. اسلام برای ایران و ایرانی در حکم غذای مطبوعی بود که به حلق گرسنه ای فرو رود یا آب گوارایی که بکام تشنه ای ریخته شود..». .
در مورد زبان های ایرانی هم در هما نجا می نویسد: « همه سخنان پیرامون کتاب سوزی ها و کوشش تازیان برای اینکه مردم ایران زبان خود را ترک کنند وهم و خیال و غرض و مرض است!! زیبایی و جاذبه لفظی و معنوی قران و تعلیمات جهان و طنی آن دست به دست هم داد که همه مسلمانان این تحفه آسمانی را با اینهمه لطف، از آن خود بدانند و مجذوب زبان قران گردند و زبان اصلی خویش را به طاق فراموشی بسپارند … منحصر به ایرانیان نبود که زبان قدیم خویش را پس از آشنایی با نغمه آسمانی قران فراموش کردند، همه ملل گرونده به اسلام چنین شدند!! . مگر کسی ایرانیان را مجبور کرده بود که بزبان عربی شاهکار خلق کنند؟ . . آیا این عیب است بر ایرانیان که پس از آشنایی با زبانی که اعجاز الهی را در آن یافتند و آن را متعلق به هیچ قومی نمی دانستند و آن را زبان یک کتاب می دانستند به آن گرویدند و آن را تقویت کردند و پس از دو سه قرن از آمیختن لغات و معانی آن با زبان قدیم ایرانی، زبان شیرین و لطیف امروز فارسی را ساختند؟ .» .
بایسته ی یاد آوری است که گوینده ی این سخنان همان کسی است که در فروردین ماه سال 1349 در نکوهش آیین های نوروزی گفت: «.. پس شما باید بگویید که الحمداّلله در روز نحس قرار نگرفته ایم، تفا قا باید بدانیم که الان تمام روزهای ما نحس است ! روز اول فروردینماه هم نحس است ! بین روز اول و دوم و سوم و چهارم فروردین، د وازدهم و سیز دهم فروردین هم نحس است ! ما از این نحس باید خارج بشیم! چه باید بکنیم ؟ بریم بیرون سبزه ها را گره بزنیم از نحسی خارج می شیم؟ با سمنو پختن از نحسی خارج می شیم؟ با پهن کردن سفره هفت سین از نحسی خارج میشیم؟ بیچاره بد بخت!! چرا خانه ات را ول می کنی میری بیرون ، از این کارهای زشت بیا بیرون ! از این عادت زشت بیرون بیا ، از این حرکات زشت خودت خارج شو تا از نحوسات بیای بیرون ! از این حرکات زشت و کثیف و پلید که به آن گرفتار هستی خارج شو تا از نحوست بیای بیرون!! سیزده چه گناهی دارد؟ از سمنو چه کاری ساخته است؟ از سبزه و هفت سین چه کاری ساخته است؟ بخدا ننگ این مردم است که روز سیزده و این ایام را بعنوان جشن سیزده بدر بیرون میرن ! ننگ باشه بر اینها ( کارگزاران دولت ) که بعنوان پرورش افکار اینها را به مردم نمی گویند! و شما احمقها هم این حرکات را هر سال انجام می دهید بلکه آنها شما بدبختهای احمق؟ را تمجید می کنند تشویق می کنند.. اینها از اسلام نیست، اینها ضد اسلام است ! .. نیاکان ما در گذشته جشن می کردند، پس ما هم باید چنین کنیم! چهار شنبه آخر سال می شود، بسیاری از خانواده ها که باید بگویم خانواده احمقها..؟ آتشی روشن می کنند و هیزمی روشن می کنند و آدمهای سر و مر و گنده دِ یا الّله ! با آن هیکلهای نمی دانم چنین و چنین از روی آتش می پرند که ای آتش، زردی من از تو سرخی تو از من! این چقدر حماقت است؟ خب چرا چنین می کنید؟ می گویند پدران ما چنین می کردند ما نیز چنین می کنیم!! اگر پدران شما چنین می کردند و شما می بینید که آن کار احمقانه است و دلیل خریت پدران شما است! رویش را بپوشید ! چرا این سند حماقت را سال به سال تجدید می کنید، این یک سند حماقت است که شما هی می کوشید که این سند حماقت را زنده نگهدارید و بگویید ماییم که چنین پدران خری داشته ایم!. ».
در خوار شمردن بزرگمردان ایرانی هم نوشت: «.. خوشبختانه از آغاز اسلام تاكنون هر وقت كسانی به بهانه تجديد آيين و رسوم كهن ايران سر و صدايی به پا كردهاند، با عكس العمل شديد ملت ايران روبرو گرديده اند به طوری كه (بها فريدها) و ( سنبادها ) و ( بابك خرمدینها ) و (مازيارها ) به دست كسانی چون ابومُسلم و افشين ايرانی و سر بازها ی بی شمار همين كشور تار و مار شدند . ولی معلوم نيست چرا نغمه سازان استعمار اينهمه سركوب كنندگان نهضتهای ضد اسلامی را ناديده میگيرند، و تنها كسانی چون ( بابك خرمدین ) را به حساب ملت ايران میآورند؟..
در نوشته ی دیگری زیر نام: (رهبری در فرهنگ اسلامی) مردمان را با گوسپندان برابر گذاشته و می گوید: « نیاز به رهبری انسانها، بیش از حیوانات است ! گله ی گوسفند اداره اش با یک چو پان بی سواد است که مراتع را بشناسد، آبخورها را بشناسد ، مانع تفرق شود، مانع گرگ شود ، احیاناً اگر گوسفندی مریض شد معالجه کند ، اما گوسفند دنیای مرموز روحی ندارد ، گوسفند نیروهای سرگردان ذخیره شده ندارد، گوسفند قوانین پیچیده روحی که لازم است شناخته شود ندارد، گوسفند خلیفه الّله و مظهر صفات اسماء و صفات الهی و دارای احسن تقویم نیست!. به همین دلیل بیش از آنچه گوسفند نیازمند به چوپان باشد، انسان نیازمند به رهبر است، و بیش از تفاوت سطحی چوپان و گوسفند، تفاوت سطحی رهبر انسان با خود انسان لازم است ، یعنی راهنمایان و رهبران الهی… اسلام نقطه عطفی را در فلسفه رهبری توده ها به میان کشیده بود و «شبان» را برای حراست «گله» می دانست..
بدین ترتیب بی هیچ پرده پوشی در جا اندازی «فرهنگ شبان رمه ای» می کوشد تا زمینه ی ولایت فقیه را در حکومت اسلامی فراهم آورد.
مرتضی مطهری در بهمن 1298 خورشیدی در (فریمان) از بخش های خراسان در یک خانواده ی آخوندی زاده شد ، در د وازده سالگی برای آموزش آخوندی به حوزه علميه مشهد رفت و پس از چندی رهسپار حوزه علمیه قم گردید، در آنجا با آیت الّله خمینی آشنا شد و در ردیف مریدان او جا گرفت. در سال 1334 نشست های تفسير قران را در انجمن اسلامی دانشجويان پایه ریزی نمود تا دانشجویانی را که سازندگان فردای ایران بودند برای بستر سازی ولایت فقیه آماده بگرداند. در بنیاد گذاری انجمن اسلامی پزشکان که در سالهای 1337 و 1338 پایه ریزی شد کوشش بسیار بکار برد و پزشکان را به راهی کشاند که بجای پیوستن به کانونهای دانشی و افزودن بر دانش و توانش خود ، مسجد نشین شوند و در نشستهای پنهانی زمینه های بایسته را برای روی کار آمدن حکومت اسلامی و ولایت فقیه آماده سازند، اینها همان پزشکانی بودند که در گرماگرم انقلاب اسلامی چهره ی نازنین امام شان را در آیینه ماه دیدند و بر سرنوشت هم میهنان خود خندیدند..
مطهری در سال 1342 بجرم همکاری با خمینی در برپا کردن شورش ، روانه ی زندان شد ولی در پی فشار ملایان بزودی آزاد گردید. پس از سازماندهی هيئت های موتلفه اسلامي، از سوی خمينی به رهبری یکی از این هیئت ها برگزیده شد. در پی ترور حسنعلي منصور بدست محمد بخارايی، همه رهبران هيئت ها ی موتلفه اسلامی شناسايی و دستگير شدند ، مطهری یکی از دستگیر شدگان بود، ولی دادگزاری که این پرونده را بر رسی می کردخود از پیروان خمینی و از شاگردان مطهری بود و توانست زمینه ی آزادی او را فراهم آورد.
مطهری پس از آزادی از زندان به نوشتن پرداخت و در فراهم آوردن زمینه های انقلاب اسلامی تلاش بسیار کرد.
در سال 1346 به یا ری تنی چند از هم اندیشان خود حسینه ارشاد را بنیاد گذاشت. در سال 1348 برای چندمین بار دستگير و روانه ی زندان شد ولی فشار ملایان که همیشه بر قانون می چربید بار دیگر زمینه ی آزادی او را از زندان فراهم آورد .
در سال 1349 در پی تنش های آشتی نا پذیری که میان او و علی شریعتی پدید آمده بود برای همیشه از حسینیه ارشاد کناره گیری نمود، این همان سال بود که در نکوهش آیین های نوروزی نیاکان ورجاوند ما را « خر » نامید .
از سال 1349 تا 1351 برنامه هاي آموزشی خود را برای شوراندن جوانان و بر انگیخن آنها به شورش و ویرانگری، در بسیاری از کانونها ی اسلامی مانند: مسجدالجواد – مسجد جاوید- و مسجد ارک سخنرانیهای بسیار شورانگیز و ایران ستیزانه انجام داد .
پس ازمرگ مصطفي خمينی دامنه ی کوششهای او فراتر رفت و سر انجام پس از پیروزی شورشگران در شامگاه شنبه يازدهم ارديبهشت ماه سال 1358 با گلوله یکی از پیکارگران گروه دیگری از مسلمانان بنام « فرقان» از پا در آمد و بدین ترتیب پرونده ی یکی از سرسخت ترین دشمنان فرهنگ ایران بسته شد.
مطهری نخستین کس نبود که به ستیزی آشتی نا پذیر با فرهنگ ایران برخاست و بیگمان واپسین آنها نیز نخواهد بود، این درست است که ایران خاستگاه بزرگترین زنان و مردان فرهنگساز بوده، ولی اینهم درست است که ایران از آغاز تا به امروز، خیانت خیز ترین کشور جهان نیز بوده است! سده ها پیش از آنکه مطهری به آیین های نوروزی بتازد و نیاکان فرمند ما را «خر» بنامد، آخوند شادی کُش دیگری بنام ابو حامد محمد غزالی به ستیز با فرهنگ جشن ساز ایرانی برخاست و شاد روزها و جشنهای ایرانی را بباد نکوهش گرفت و در (کیمیای سعادت) ش نوشت: « آنچه در بازارها برای نوروز و سده فروشند مانند سپر وشمشیر چوبین و بوق سفالین در نفس خود حرام نیست اما در نوروز برای اظهار شعار گبران و زرتشتیان حرام است. نوروز مخالف شرع، و هرچه را برای آن کنند نشاید، بلکه افراط کردن در آراستن بازار و قطایف بسیار کردن «یعنی پوشش های و پارچه های زیبا آراستن» برای نوروز حرام است… نوروز و سده باید مندرس شود و کسی نام آن نبرد.. باید روزه گرفت تا از خوراکهای نوروزی خورده نیاید، محققان گفته اند حتی روزه گرفتن هم در ایام نوروز ذکر نوروز بوده و نباید انجام شود، وبهتر است نام این روز بهیچوجه نبرند… در شب سده چراغ نباید افروخت تا اصلا آتشی نباشد، همچنین جشن سده چنانکه از این جشن نیز نام و نشان نماند…».
چند سد سال پیش از آنکه آیت الّله مرتضی مطهری ایرانیان و نیاکان ورجاوندشان را بپاس گرامیداشت آیین های نوروزی « خر» بنامد و از کشته شدن بابک خرمدین شادی کند، آخوند نوروز ستیز و بابک کُش دیگری بنام احمد بن حسین همدانی که به (بدیعالزمان همدانی) نامور است، موریانه وار به جویدن خرد ایرانیان پرداخت که: جشن نوروز و جشن سده شرک به خدا و کفر است، شرف و بزرگواری در نوروز و مهرگان نیست، دست اندازی به دستورهای خدا است . امید است شمشیر عرب بر پیشانی ایرانی ها فرود آید که چنین بیزاری و ناخشنودی از اسلام را نداشته باشند!!.
در گستره ی این جنبش ایران ستیزانه بود که در روزگار ما آیت الّله علی مشکینی سر پرست مجلس خبر گان ، در برتر شماری سال قمری نسبت به سال خورشیدی در مجلس خبرگان گفت :
« نوروز مزخرف و سرشار از کثافتکاری است … تاریخ شمسی چرند است و تاریخ قمری سرشار از رحمت الهی است.. و روز های شریف و هفته های متبرک و ما ههای پر فضیلت همه در هفته ها و ماهها ی قمری است ولی سال شمسی هیچ ندارد جز همین نوروز کثافت.
خوار شمردن فرهنگ ایران تنها کار ملایان نبود ، دیگرانی هم بودند و هستند که اگر چه خود با «دینخویی» و دینکاران در ستیزند ولی نگاهشان به فرهنگ ایران نگاه مهربانی نیست، یکی از این فرزانگان نامهربان دکتر آرامش دوستدار یا همان (بابک بامدادان) است که مردم ایران را «جامعة اصغرترقّه ای» می نامد که هر گوشهء آن، تنوری است برای تافتن بی حمیّتی ها و بی حقیقتی ها…
این فرزانه ی گرانمایه اگر چه با دکانداران دین و «فرهنگ شبان رمه ای» سر ناسازگاری دارد… اگر چه «دینخویی» را سدی بازدارنده در برابر فراپویی اندیشه می داند… اگر چه همین واژه (دینخویی) از ساخته های خود او است، با اینهمه هنگامی که به فرهنگ ایران می رسد، بی آنکه نگاهی به فردوسی توسی و شاهنامه ی کلان او داشته باشد، بی آنکه یادی از آموزه های زرتشت ورجاوند، و کرد و کار جهان آرای کوروش بزرگ در یاد خانه ی خود داشته باشد، بی آنکه مولوی بلخی و رودکی سمرقندی و حافظ شیرازی را بیاد آورد، و بی آنکه زکر یای رازی و پور سینا و ابو ریحان بیرونی و خیام نیشابوری و کهکشانی از روشنان زمینی را که خاک ستم کشیده ی ایران به آسمان فرهنگ جهانی ارمغان کرده است ببیند،می گوید:«.. سراسر این دریای اکنون پشت رو شده (ازتهوّع تاریخی) را می توان به یک نگاه در نوردید و برای نمونه، حتّی یک زورق پویا و جویا در آن نیافت، نه از هنر، نه از شعر، نه از فکر و نه از پژوهش..».
در چنین بستری است که علی لاریجانی پرورش می یابد و در برابر دانشجویان ایران در دانشگاه تهران بالا بر می افرازد که: « ایرانیان پیش از اسلام مردمی بیسواد و در کل وحشی بودند، و خود نیز می خواستند که بیسواد بمانند، این اسلام بود که فرهنگ و تمدن به ایران آورد!!.».
****
شک نیست که آمیختگی دین و دولت در روزگار ساسانی تبری بود که ریشه ی والامندی ایرانیان را از هم گسیخت..
شک نیست که طبقات اجتماعی که در دوره ی ساسانی پدید آمد آسیبی بزرگ بر پیکر ایران زد..
شک نیست که برخی از پادشاهان ساسانی بویژه خسرو پرویز و پسرش شیرویه با زشتکاریهای خود مایه فروپویی ایرانیان و فروپاشی خاندان ساسانی را فراهم آوردند…
شک نیست که برخی از موبدان زرتشتی از زمان هخامنشیان تا واپسین روزگار ساسانی با زشتکاریهای خود ایران را به تباهی کشیدند…
ولی بهره گرفتن از این نا هنجاریهای تاریخی و جا انداختن دروغ زیانبار دیگری که ایرانی مذهب خودش را ول کرد، ملیت خودش را ول کرد، سُنت های خودش را ول کرد، و بطرف اسلام شتافت.. جستار دیگری است که نیاز به روشنگری دارد..
در نوردیدن دریای پشت و رو شده از « تهوع تاریخی» ایران، و پیدا نکردن یک زورق پویا و جویا درآن نه از هنر، نه از شعر، نه از فکر و نه از پژوهش.. داستان دیگری است که جای سخن دارد..
بدون آگاهی بسنده از زیر و بم تاریخ، در جای پژوهشگر نشستن، و مانند ناصر پور پیرار کوروش بزرگ را ( باز وی نظامی یهود ) خواندن، آسیبی است که زادمان آینده ایران را به گمراهی خواهد کشید.
روشنگری چیزی است و خوارشمردن فرهنگ و تاریخ یک ملت چیز دیگر، برای پیدا کردن گوهر راستی از میان اینهمه نا راستی ، پژوهشگرانی پر توان باید تا به کار برخیزند. بیگمان چنین کار سترگی را نمی توان با شتاب زدگی هنجاری شایسته بخشید، باید انبوهی از نوشته ها و نشانه های تاریخی را بر رسی کرد، باید از هر گونه پیشداوری دوری گزید، باید با کف سد پای برهنه از خار زار رنجی توان سوز گذشت تا بتوان در پرتو خردِ کاربند، شایست از نا شایست باز شناخت و آنچه را که به سود زادمان آینده ی میهن است به پیشگاه مردم خود ارمغان نمود. بیگمان چنین کاری بیرون از توان یک پژوهشگر است، از اینرو دانشگاه جهانی کوروش بزرگ همه ی استادان و فرزانگانی را که در زمینه تاریخ ایران ویژه کار هستند به همازوری در این « باید فرهنگی» فرا می خواند.
بشود که استادان و فرزانگان این فراخوان بپذیرند و به پژوهشکده ی دانشگاه جهانی کوروش بزرگ بپیوندند.
بشود که جوانان میهن به جستجوی راستیهای تاریخی برانگیخته شوند.
بشود که اینگونه پژوهشها بتوانند چراغی فرا راه زادمان جوان ما برافروزند.
برآیند اینگونه پژوهش ها همه در تارنمای دانشگاه جهانی کوروش بزرگ که در دست ساختمان است فرا دست جویندگان دانش گذاشته خواهند شد. استادان و فرزانگانی که دوست دارند به این جنبش فرهنگی بپیوندند می توانند با (هومر آبرامیان) بنشانی homer.cgiou@gmail.com و یا سرکار منوچهر بن جی بنشانی johnb@benji-26.com در پیوند باشند .
برای اینکه دامنه ی نوشتاری که هم اکنون در دست شما است بیرون از پیاله ی شکیبایی شما نباشد این نوشتار را در چند بخش ارمغان خواهم نمود.
پاینده ایران – هومر آبرامیان