دانش نیک بینش نیک منش نیک

سخنی با خوانندگان

ایرانیاران گرامی و هم میهنان ارجمندم  درود بر شما،

آماج ازپژوهشی که که بخش چهارم آن به همراه این نامه ارمغان می گردد، این نیست که خودی ها ستوده و بیگانگان خوار شمرده شوند، چنین کاری یکسره دور از بینش و منش ایرانی است.  آماج این است که از میان انبوهی از نوشته های تاریخی، راست از ناراست و شایست از ناشایست بازشناسیم تا بتوانیم گذشته را چراغ راه آینده کنیم.

هر دانش پژوهی که در زمینه ی تاریخ ایران به کند و کاو پردازد، بزودی در خواهد یافت که نیاکان فرمند ما تا زمانی که بر شالوده های بنیادین فرهنگ ایران، که فرهنگ جوانمردی و جوانزنی –   فرهنگ داد و دهش و کار و کوشش در راستای نو سازی و بهسازی جهان–   فرهنگ مهر گستری و شادی پراکنی –   فرهنگ گرامیداشت جان و پاسداری اززیستمندان –   فرهنگ همسنگی وبرابری زن و مرد در همه ی زمینه های زندگی – فرهنگ میهمان نوازی و ارج گذاشتن به نان و نمک –   فرهنگ راستکاری و راستگفتاری و پیمانداری–   فرهنگ پاسداری از خانمان و روستا و شهر و کشور – فرهنگ میهن پرستی و جانبازی در راه مهین و دیگرارزشهای اهورایی –   فرهنگ پاسداری از آب و خاک و گیاه و جانور.. ودیگر فروزه های فرهنگ جهان آرای  ایران استوار بودند، بر بخش بزرگی از جهان فرمانروایی داشتند و مردمان گوناگون از سرزمینهای دور و نزدیک خود را به پیشگاه شهریاران والاتبار ایرانزمین می رساندند  تا از آنان بخواهند که سایه شهریاری خود رابرسرآنان نیز بگسترانند.

شوربختانه پس از یورش ناجوانمردانه ی اسکندر گُجستک و بردن گرامی نامه ی اوستا به یونان، ایرانیان اندک اندک از شالوده های بنیادین فرهنگ جهان آرای خود دور افتادند.

 پژوهنده ی تاریخ بزودی در خواهد یافت که تا پایان دوره ی اشکانی هنوز نشانه های بسیار از آن فرهنگ ورجاوند در اندیشه و گفتار و کردار ایرانیان دیده می شد، ولی پس از روی کار آمدن خاندان ساسانی، در پی زشتکاریهای برخی از پادشاهان این خاندان و تبهکاریهای برخی از موبدان زرتشتی، ایرانیان اندک اندک از  شالوده های بُنیادین آن فرهنگ دور افتادند، و این دوری،  نه تنها زمینه ی فروپاشی خاندان ساسانی، بلکه زمینه شکست هزار و چهارسد ساله ی ملت بزرگ ایران را از تازیان بیابانگرد فراهم آورد.

برزویه پزشک، در پیشگفتار کلیله و دمنه، با تلخ ترین واژه ها و اندوه بارترین سخنان، بد هنجاریهایی را که در دوره ی ساسانی در بینش و منش ایرانیان رخ نموده بود بنمایش می گذارد، این مرد بزرگ می نویسد: « .. در این روزگار تیره که دهش و بزرگواری مردمان رو به کاهش نهاده، و فروزه هایی  مانند خُجستگی نهاد و بر تری خرد، استواری رای، جوانمردی، راستی در سُخَن، گسترش داد، مهربانی،  دستگیری،  بخشش،  خویشتن داری،  دانش دوستی،  گرامیداشت دانشمندان، گزینش فرزانگی و فرزانگان،  زبون سازی بیدادگران، و پرورش بزرگان، پشتیبانی از ستمدیدگان، به فراموشی سپرده شده است .

کردار ستوده و خوی پسندیده کهنه گشته است! راه راست بسته و کژ راه گشاده! دادگری ناپیدا و بیدادگری هویدا است، دانش به دور افتاده است و نادانی خواستاربسیار دارد، پستی و فرومایگی بر همه فرمانروا گشته و بخشایش و جوانمردی گریزان، دوستی ها سُست و دشمنی ها نیرومند گشته است، نیکمردان رنجور و خوارند و بد کاران آسوده و گرامی، نیرنگ و فریب بیداراست و پیمانداری و نیکومَنِشی در خواب، دروغ هناینده و پربار است و راستی از یاد رفته و دور افتاده، هوده گریخته است و بیهوده پیروز، پیروی از خواهش های تن خویی پسندیده است و بی ارزش گردانیدن دستورهای خرد روشی ستودنی، ستمدیده ی بی گناه پست شده است و ستمگر گناهکار گرامی، آز چیره است و خرسندی در شکست،  جهان فریبکار با این نهاد ها شاد است و با گشایش این درها  تازه روی و خندان …» .

برزویه ی پزشک اگر چه  از بازگفت آن سخنان روانش پراز درد بود ولی از نشان دادن دُژ منشیهایی که میهنش را رو به تباهی می کشید، هیچ هراسی بدل راه نداد، ما نیز در این پژوهش هرکجا با ناراستکاری و دُژمنشی هم میهنان برخورد  کنیم، بی هیچ هراسی از خرده گیران، آن زشتی را نشان خواهیم داد. آماج ما از این کار شناخت درونمایه ی تاریخ است نه ستایش خودی و نکوهش بیگانه، ما نیز مانند   فردوسی بزرگ می خواهیم بدانیم :

که گیتی به آغاز چون  داشتند     که   ایدون   بما خوار  بگذاشتند

 چگونه بر آمد به نیک اختری     بر ایشان  همه  روز  کُند  آوری

فردوسی بزرگ که سپه دار فرهنگ ایران است هرگز از نشان دادن زشتکاریها و دُژمنشیهای پادشاهان زشتکاری مانند گُشتاسب و کیکاوس، و پهلوانان نا بخرد یا کم خِرَدی  مانند توس و اسفندیار و  سهراب و دیگران هراسی بدل راه نمی دهد تا آنجا که در داستان رستم و سهراب از نشان دادن زشتکاریهای رستم نیز خود داری نمی کند، و هر جا که بایسته بود از ستودن پیران (پهلوان تورانی) باز نمی ماند، این آن چیزی است که ما فرهنگ ایرانش می نامیم.

ما می خواهیم از میان انبوهی از سخنان درست و نادرست ، پاسخ این پرسش را پیدا کنیم که: چرا ایرانیان از تازیان شکست خوردند؟

آیا این سخن درست است که : … مسلمان شدن ایرانیان چندان از روی ترس و اجبار نبود. ایرانیان با میل باطنی خود  به ( معنویت اسلام  ) صادقانه روی آوردند..

آیا علی شریعتی درست می گوید که: « وجود فسا د  و تبعیض  های طبقاتی در جامعه و نفرت مردم از رژیم ساسانی و روحانیون زرتشتی باعث شد تا ایرانیان اسلام را با آغوش باز بپذیرند! بطوریکه ایرانی بعد از برخورد  با اسلام اولیه احساس کرد که دین اسلام همان گمشده ای است که بدنبالش می گشته است، برای همین مذهب خودش را ول کرد، ملیت خودش را ول کرد، سُنت های خودش را ول کرد، و بطرف اسلام   شتافت…». 

آیا مرتضی مطهری درست می گوید که: « علاقه ايرانيان به دين مقدس اسلام از همان آغاز ظهور اين دين مقدس‏ شروع شد . قبل از اينكه شريعت مقدس اسلام توسط  مجاهدين مسلمان به اين‏ سرزمين بيايد، ايرانيان مقيم يمن به آئين اسلام گرويدند و با ميل و رغبت  ‏به احكا م   قرآن تسليم شدند و از جان و دل در ترو يج شريعت اسلام كوشش‏ نمودند و حتی  در راه  اسلام و مبارزه با  معاندين نبی اكرم جان سپردند…».  اسلام  برای   ایران  و  ایرانی  در حکم  غذای مطبوعی  بود   که  به حلق گرسنه ای فرو  رود  یا آب گوارایی  که بکام تشنه ای ریخته شود..». .  

ما باید راستیها را بدانیم تا بتوانیم با آگاهی از نیک و بد گذشته  آینده ی میهن خود را بسوی آرمانهای برتر برنامه ریزی کنیم.

پاینده ایران – هومر آبرامیان

 

 

 

    

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: